loading...
عشق,البته واقعی
عاشق وفادار بازدید : 1 شنبه 02 شهریور 1392 نظرات (0)

به تاوان کدامین جرم تنم سنگ بلا خورده ؟

سکوتم حرفها دارد ، ببین در من خوشی مرده

ببین ای خوب دیروزی ، کجا بودم کجا هستم

تو که همدرد من بودی ، ببین با غم چه بشکستم

چه ها گفتند و نشنیدم ، بدی کردند و بخشیدم

ز تیغ گریه اشکم ریخت ، ولی باز با درد خندیدم 

چه روزها که از غمت به ش‍ِکوه لب گشوده ام

و ناامید گفته ام که اشتباه کرده ای

چه بارها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات

دل مرا شکسته ای ، ببین گناه کرده ای

ولی تو باز بی‌صدا درون قاب عکس خود

فقط سکوت کرده ای فقط نگاه کرده ای

بی تو تنها مانده ام من ، بر دلم رحمی بکن

شانه ام سنگین شد از غم ، درد دوری چاره کن

روز و شب در فکر دیدار تو من پژمرده ام

با نگاهی صد بهاران را به قلبم هدیه کن

حسرت دیدار چشمت سوز آه این دل است

تا که آه از من بگیری سوی من رخ جلوه کن

آب شد از دوریت شمع وجودم بی وفا

وعده ها دادی تو صدها ، یک ز صد را ساز کن

میروند ثانیه ها پی در پی هم ، ای خدا

تا به کی تنها دلم میماند اشکم پاک کن ؟ . .

.وقتی که دنیا دود شد شاید فراموشت کنم

کاشانه ام نابود شد شاید فراموشت کنم

آسان ز دستم داده ای ، باشد به این هم راضیم

وقتی که اشکی رود شد شاید فراموشت کنم

هرگز ز دستت این چنین سیلی به احساسم نخورد

باشد بزن بدتر بزن اما به دستانت قسم

وقتی که تارم پود شد شاید فراموشت کن

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر

پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام

از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار

کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام

جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار

آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام

تنها نه حسرتم غم هجران یار بود

از روزگار سِفله دو چندان کشیده ام

بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو

بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام

دور از تو ماه من همه غم ها به یک طرف

وین یک طرف که منت دونان کشیده ام

ای تا سحر به علت دندان نخفته شب

با من بگوی قصه که دندان کشیده ام

جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم

افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام

از سرکشی طبع بلند است شهریار

پای قناعتی که به دامان کشیده ام 

 

اگر که درد از این گریه تا عصب برسد

اگر که عشق لبالب شود به لب برسد

شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود

که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد

که هی سه نقطه بچینی اگر… ولی… شاید

کسی نمی آید ، نه ! کسی نمی آید !

عاصی شدم ، بریده ام از این همه عذاب

از گریه های هرشبه ام روی رختخواب

ده سال می شود که برایم غریبه ای

ده سال می شود که خرابم فقط خراب

شاید تو هم شبیه دلم درد می کشی

شاید تو هم همیشه خودت را زدی به خواب

از من چه دیده ای که رهایم نمی کنی ؟

جز بیقراری و غم و اندوه و اعتصاب ؟

جز فکرهای منفی و تصمیم های بد

جز قرصهای صورتی ضد اضطراب

اصلا تو بهترین بشری ، من بد بدم

بگذار تا فرو بروم توی منجلاب

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 38
  • بازدید کلی : 524
  • کدهای اختصاصی